یادداشت های مشترک

خیال انگیز و جان پرور ...

سه شنبه, ۱۵ مهر ۱۳۹۳، ۱۰:۵۱ ب.ظ
خیال انگیز و جان پرور چو بوی گــــل سراپایی
نداری غیر ازین عیبی که می دانی که زیبایی

من از دلبستگی های تـــــــــو با آیینه دانستم
که بر دیدار طاقت سوز خود عاشق تر از مایی

به شمع و ماه حاجت نیست بزم عاشقانت را
تو شمع مجلس افروزی تو مــاه مجلس آرایی

منم ابر و تویی گلبن که می خندی چو می گریم
تویی مهــر و منم اختر که می میرم چو می آیی

مراد ما نجویی ورنه رندان هوس جو را
بهار شادی انگیزی حریف باده پیمایی

مه روشن میان اختــــــــــران پنهان نمی ماند
میان شاخه های گل، مشو پنهان که پیدایی

کسی از داغ و درد من نپرسد تا نپرسی تو
دلی بر حـــــال زار من نبخشد تا نبخشایی

مرا گفتی : که از پیر خــرد پرسم علاج خود
خرد منع من از عشق تو فرماید چه فرمایی

من آزرده دلـــــــ را کس گــــــــــــره از کار نگشاید
مگر ای اشک غم امشب تو از دل عقده بگشایی

رهی تا وارهی از رنج هستی ترک هستی کن
که با این ناتوانی ها به ترکــــــــــــ جان توانایی

«رهی معیری»
  • شهریار

نظرات  (۱)

دلم وا شد 
متشکرم
پاسخ:
خدا رو شکر!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی